دل‌افگار

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت / با دل زخم‌کِش و دیده گریان بروم

دل‌افگار

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت / با دل زخم‌کِش و دیده گریان بروم

دل‌افگار

من تنها از یک چیز می‌ترسم و آن اینکه شایستگی رنج‌هایم را نداشته باشم.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

مِه

من مِه هستم، من مِهی‌ هستم که چیزها را در بر می‌گیرد، اما با آنها درنمی‌آمیزد.
من مِه هستم، و مِه تنهایی‌ام است و فردیت منفردم است.
این مِه آرزوی دیدار با مِه دیگری در آسمان را دارد، آرزوی شنیدن این کلمات را دارد:
«تو تنها نیستی، از ما دوتا وجود دارد. می‌دانم که تو کیستی.»
دوست من، به من بگو که آیا در این دنیا کسی هست که بتواند یا بخواهد به من بگوید:
«من مِه دیگری هستم‌. ای مِه بیا تا کوه‌ها و دره‌ها را بپوشانیم، بیا تا بر فراز درخت‌ها پرسه بزنیم، بیا تا با هم به قلب‌ها و مسامات همۀ مخلوقات رخنه کنیم، و بیا تا در آن مکان‌های دوردستِ نفوذناپذیرِ نامکشوف به اتفاق هم ره بسپاریم؟»

 

  • ماریا