دل‌افگار

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت / با دل زخم‌کِش و دیده گریان بروم

دل‌افگار

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت / با دل زخم‌کِش و دیده گریان بروم

دل‌افگار

من تنها از یک چیز می‌ترسم و آن اینکه شایستگی رنج‌هایم را نداشته باشم.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
نویسندگان

عشق

پیامبر من گفته بود: 
«"عشق" را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به‌ ذاتِ خویش در رسد.» 
یادم می‌آید... که تمام آرزویم عاشق شدن بود. 
«اما اگر شما عاشقید و آرزویی می‌جویید، آرزو کنید، که ذوب شوید و همچون جویباری باشید که با شتاب می‌رود و برای شب آواز میخواند.
آرزو کنید که رنجِ بیش از حد مهربان بودن را تجربه کنید.
آرزو کنید که زخم خورده فهم خود از عشق باشید و خون شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد.»
این هم بر جان و دل. این مهربان بودنم تا کنون رنج های زیادی برایم آورده اما هنوز خونم بر خاک نریخته...

  • ماریا